برو ولگردی کن رفیق

 

جسارت نباشه خدمت شما. این عنوان، اسم کتابی هست به نویسندگی آقای « مهدی ربّی»

مجموعه داستانی متشکل از چهار داستان کوتاه که با نگاه آقای ربی و در حال و هوای دوران خاتمی و عشق ها و نا امیدی های آن دوران نوشته شده. یک ویژگی خوب دیگر هم که دارد، این است که کتاب در فضای شهر اهواز نوشته شده و من را از تهران همیشگی توانست دور کند و فضای جدیدی ارائه کند. راوی داستان ها اول شخص انتخاب شده و فضاهای داستان هم از دید یک مرد نگاشته شده است. اگرچه تیغ سانسور در مورد فیلم ها بسیار بی رحمانه است اما پس از خواندن این کتاب دیدم که غلظت سانسور در مسائل جنسی در کتاب ها کمرنگ تر بوده و روابط و رفتارها به زندگی آدمیزادی نزدیک تر است.

نویسنده ی کتاب دکترای فلسفه دارد و علی رغم انتخاب جملات ساده، نثر روان و دلنشینی را ارائه کرده است. 

در ادامه چند بند از کتاب را می نویسم.

ادامه نوشته

درباره ی داستان های کوتاه

دیروز داستان کوتاهی دست گرفتم که نویسنده اش را به من معرفی کرده بودند. بعد از مدتها موفق شدم کتاب ایشان را تهیه کنم و مطالعه بفرمایم.

نمی دانم حاصل کارگاه های داستان نویسی است، بخاطر مکانیزه شدن همه چیز است یا من دیگر حال و حوصله ی قدیم ها را ندارم.

من با سیمین و صادق زندگی کرده ام، چخوف را علی رغم اسمهای سخت روسی با عشق خوانده ام و از همه هم لذت برده ام.

کتابی که می خواندم اما، انگار چیزی به من اضافه نمی کرد. این کتاب جایزه ها ی زیادی برده است و ادعای نویسنده اش از سطر به سطر بعضی از داستان‌هایش بیرون می زد اما چنگی به دل نمی زد. متاسفانه

تقریبا نیم بیشتر داستانها را خوانده ام. نمی دانم چه اصراری دارند همان فضایی را القا کنند که پنجاه سال قبل هم القا می شد. همه چیز تغییر کرده اما زن بابا هنوز زن باباست. بدون ذره ای کم و کاست انگار در فضای قصه های اولدوز صمد بهرنگی سیر می کردم.

نیم دیگر کتاب مانده و هنوز نخوانده ام. این کتاب با توجه به فضایی که تا الان ساخته اگر چاپ پنجاه سال قبل بود، برایم مقبول تر بود تا چاپ این روزها. هر چیزی، نیاز به خون تازه دارد، فضای تازه، حرف تازه.