در انتهای شب
سریال در انتهای شب را دوست داشتم. در کل کارهای آیدا پناهنده را دوست دارم. فیلم ناهید را که از او دیدم با بازی قابل قبولی که از پژمان بازغی گرفته بود، امید داشتم که بعدترها فیلمهای بهتری هم بسازد و در این میان سریال در انتهای شب واقعا فراتر از حد انتظار بود.
🟣🟣🟣 خطر اسپویل
این سریال جزو معدود محتواهای تولید شده در زمینهی زناشویی بود که با دقت نظر و تقریبا با دیدی باز، به مسائلی پرداخته بود که برای بسیاری زوجها، در انتهای شب، مشکل ساز است و اگرچه در پایان نتوانست نشان دهد که این مشکل را توانستهاند رفع کنند یا نه، اما همان مطرح کردنش هم جسارتی میخواست که خیلیها نداشتهاند یا تیغ سانسور ، دستشان را بسته است.
با توجه به پایان سریال که در انتهای شب، در نهایت سپیده، سر زد شاید بتوان گفت که نام سریال دارای ایهامی دلچسب بود. نامی که هم مسائل انتهای شب را در بر میگرفت و هم میتوانست پایان بخش سیاهی باشد.
در مورد کاراکتر ماهی صحبت زیاد شده و تقریبا من هم موافقم که شخصیت کنترلگر او مانع رشد زندگی خانوادگیش شد. احساس مسئولیت بیش از اندازه، در نهایت جز ایجاد دلسردی و کلافگی و حس نارضایتی، پیامدی ندارد.
کاراکتر ثریا، به نظر من، در کنار کاراکتر رضا، از بحث برانگیزترین کاراکترها هستند.
در مورد ثریا این طرف و آن طرف زیاد خواندم. قریب به اتفاق او را دوست ندارند و به چشم همان زالو به او نگاه میکنند.
ثریا زنی بود گیر افتاده در دایرهی سنتها که برخورد نامتعارف شوهر سابقش با او، مهر تاییدی است بر این نظر که بعضیها تا آخر عمر خودشان را محق میدانند که در زندگی زنان اطرافشان، دخالت کنند. ثریا سعی کرد از تنها امکان خود برای تغییر زندگیش استفاده کند. انتخاب او صد در صد غلط بود چون وارد رابطه شدن با مردی که هنوز به طور کامل از رابطهی قبلی خارج نشده و این خروج تنها بر روی کاغذ اتفاق افتاده، کاملا کاری اشتباه است. اما نکتهای که این وسط دیده نمیشود این است که هر رابطه دو سر دارد
به قول شاملو برای دوست داشتن دو قلب لازم است....
سرِ دیگر این رابطه، کاراکتر بهنام بود. مردی ضعیف و بی تصمیم که به علت کنترلگریهای ماهی، شاید ضعیفتر هم شده بود. انتظار میرفت بهنام به عنوان مردی از طبقه روشنفکر، به خودش فرصت کنار آمدن با جدایی را بدهد، اما کدام شخصیت ضعیفی هست که بتواند به خدمات گرم زن همسایه، نه بگوید؟! در آخر هم که او را مثل دستمال کاغذی کنار گذاشت و...
زنانی مثل ماهی، انتخابگر هستند. من این قدرت شخصیت ماهی را دوست داشتم. در قسمت آخر هم که نویسنده با مهارت نشان داد که حتی پیشنهاد شروع رابطه از طرف ماهی بوده.این دست زنان معمولا انتخابشان مردانی است که بتوانند کنترل کنند و از آنجا که کاسهی صبر هر کسی زمانی لبریز میشود، متاسفانه معمولا پایان خوشی در انتظارشان نیست.
ماهی آنقدر قوی بود که رضا را دلخوش نکند، آنقدر قوی بود که از محبت رضا به خوش سو استفاده نکند. جز در شب زندان که محتاج سند بود و کاملا از لحاظ روانی به هم ریخته بود، هیچ کجا گرای غلط به رضا نداد و در نهایت همین رفتار محکم و رو راست ماهی با رضا، سبب شد که رضا پا درمیانی کند و بهنام را که در پیلهی تنهاییش فرو رفته بود از خر شیطان پایین بیاورد تا در مقابل ماهی کوتاه بیاید... که ای کاش ای کاش این کار بدون پا در میانی رضا صورت گرفته بود، اما شخصیت بهنام قدرت تصمیم گیری درست را نداشت... شاید چون در زندگی با ماهی، همیشه ماهی بود که تصمیمات مهم را میگرفت...
بهنام مرد چالشها نبود... شخصیت ضعیف او پنهان در پشت چهرهای جذاب با ظاهر دهان پر کن استادی دانشگاه، خیلیها را ممکن است به اشتباه بیندازد اما من در پشت این ظاهر جذاب عاشق، جز ضعف و عدم توانایی تصمیم گیری چیزی ندیدم. چیزی که کارگردان اگرچه در قسمتهای ابتدایی آن را در پس قدرت ماهی پنهان کرده بود، در قسمت آخر و با فلش بک خاطرات دانشگاه، به عیان، نشان داد. مردی که نمیتوانست نمره بدهد، نمیتوانست ابراز علاقه کند، نمیتوانست خواستگاری کند...
حتی باز در قسمت آخر فهمیدیم که حتی نمیخواسته طلاق بگیرد، اما نتوانسته خواستهاش را بیان کند و خواسته پشت اقدام پیشگیرانهی پدر ماهی پنهان شود... آخر یک مرد چقدر میتواند بیتصمیم و پنهان کار و شاید بهتر بگویم، ترسو باشد.
بهنام با اولین چالشی که در رابطه با ثریا برایش پیش آمده بود نه تنها خود را کاملا عقب کشید، بلکه کنار ثریا هم نماند، چون اساسا خیلی قدرت حل چالش را نداشت، حالا که میدان بازی را بی رقیب میدید، میخواست که ماهی همچنان در زندگیش شناور باشد و حواسش به همه چیز باشد. ثریا مجموعه ستارههای دوری در زندگیش شد که در شبهای تاریک، از نور و زیباییش بهره برد، بی آنکه تعهدی نسبت به او داشته باشد. به نظرم این انتخاب نام ثریا هم برای این کاراکتر، هوشمندانه بود.
در مورد شخصیت رضا، باید بگویممن اسم این بازیگر را مرد دوم گذاشتم :) تقریبا همان نقشی که در میخواهم زنده بمانم ایفا کرد، اینجا هم تکرار کرد. مردی که نمیخواهد قبول کند، انتخاب نشده است. مردی که فداکاری ویژگی بارز اوست تا جاییکه وقتی که از ماهی نا امید میشود، قدم پیش میگذارد تا بهنام را از شکایت منصرف کند.
شاید بشود بیشتر هم نوشت...