🎄🎄🎄🎄

جانم برایتان بگوید که اخوی کوچک صادق خان، جناب باقر خان به تازگی از فرنگ برگشته اند و بیش تر از آنکه در مقوله ی تحصیلات کسب کمالات فرموده باشند در زمینه های اجتماعی فرنگی، تغییرات چشم گیری فرموده اند. من جمله دیگر با صادق خان از یک دوری غذا نخورده و پیاله ی دوغشان را هم جدا کرده اند و می فرمایند :« از بهداشت به دور است که از ظرف مشترک اطعمه و اشربه میل نماییم».

سعه ی صدر صادق خان عزیزمان هم البته حدی دارد. این مقوله را پذیرفته اند اما دیروز که جناب باقر خان با درخت کاجی هم قد و قواره ی خودشان وارد حیاط منزل شدند و اصرار داشتند که کاج بی خبر از همه جا را به اندرونی منزل بیاورند محض گرفتن جشن کریسمس دیگر خون صادق خان به جوش آمد و فرمودند:« اخوی جان! پدرمان فرنگی بوده، بی بی جانمان فرنگی بوده، این قرتی قشم شم بازیها چیست که در آورده ای»؟
باقرخان هم در حالی که ریسه ی کاغذ های رنگی را به دور گردن پیچیده بود، هن هن کنان فرمودند که جشن کریسمس بدون کاج نمی شود و همچون روز برایمان روشن بود که حال و دمی است که غائله بالا بگیرد و درخت کاج بیچاره به سرنوشت هیزم های بخاری گرفتار آید.

در همین گیر و دار صبیّه ی کوچک تر که جان صادق خان به جانش بند است، از همه جا بی خبر دوید و از شاخه ی باریک کاج آویزان شد و چشمهایش از دیدن کاغذهای رنگی برق شادمانی زد.

باقرخان هم که تنور را داغ دید نان را چسباند و با چشمکی رو به صادق خان فرمود:« تصدقت گردم، محض خاطر این نوردیده بگذار کاج را بیاوریم و تزئین کنیم».
علی ای حال درخت کاج نزول اجلال فرموده اند در کنار بخاری هیزمی و نور دیدگان هم جوراب های نوشان را آویزان کرده اند و ما که قمر تاج باشیم با رقّت قلبی که در صادق خان عزیزمان سراغ داریم، یقین می دانیم که پیش از آفتاب نفری یک عدد پنج قرانی به نیابت از بابانوئل در جورابها منزل خواهد کرد.


سال نو مبارک
قمرتاج در حال وصله کردن جوراب
🎄🎄🎄🎄