روز بزرگداشت معلم
یک بار در حیاط دبیرستان همین طور که راه می رفتم به دوستانم غر می زدم که خانم فلانی نمره ی همه را گفته نمره ی مرا نگفته و خلاصه از معلم زبانم گله مند بودم. وقتی زنگ خورد معلم زبانم که روی بالکن ایستاده بود، صدایم زد و گفت مهسا دیشب خوابت رو می دیدم، خواب دیدم که از من دلخوری. اگر مشکلی هست بگو. من هم در نهایت صداقت دلخوریم را گفتم و خانم زبان عزیز کمی با من گفتگو کرد و خلاصه دلخوری من بر طرف شد و با لب خندان وارد کلاس درس شدم.
بعدا که ماجرا را برای دوستانم تعریف کردم، یکی از بچه ها گفت که خانم زبان روانشناسی خوانده و احتمالا گلایه ی تو را شنیده ( من متاسفانه یا خوشبختانه صدای بسیار بلند و واضحی داشته ام و دارم) و با این ترفند خواسته علت دلخوری تو را بداند و از تو دلجویی کند.
هر کس که هم دوره ی ما باشد می داند که اساس تربیت آن روزها بر بازجویی و تنبیه استوار بود و دانش آموز ذاتا موجودی خلافکار محسوب می شد مگر آنکه خلافش ثابت می شد. در آن سیستم معیوب، علی رغم اینکه در مدرسه ی خوبی درس می خواندم هیچگاه حق با دانش آموز نبود و اصلا رواج نداشت که معلمی از دانش آموزش دلجویی کند.
ناظم مدرسه به احد الناسی پاسخ گو نبود و دبیر پرورشی حق اخراج دانش آموز به بهانه های واهی را داشت. اتفاقی که برای چند تا از دانش آموزان بسیار خوب ما افتاد. دانش آموزانی که حتی از نظر مذهبی هم معتقد بودند اما پرورشی از آنها به دلایلی که هنوز هم معلوم نیست خوشش نیامده بود.
بله... در آن روزگار تیره و تار، دلجویی معلم اتفاق نادری بود که برای من افتاد. با گذشت سالهای بسیاری از آن ماجرا من هنوز برای آن دبیر عزیزم آرزوی موفقیت و سلامتی دارم و بزرگ منشی و آگاهی او را تحسین می کنم و قدردان او هستم. معلمی بزرگوار که خلاف تمام جریانهای فکری آن دوران عمل کرد و دانش آموز را در جایگاه خواهر کوچکتر خودش قرار داد.
هر کجا هست خدا یارش.
پ.ن. تازه مدرسه ی ما بسیار خوش نام بود. این مشکلات در مدارس دولتی به مراتب پر رنگ تر بود و آسیبی که دختران جوان از برخوردهای ناصحیح و غیر حرفه ای و اهانت آمیز کادر مدرسه دیدند، گه گاه صدمات جبران ناپذیری به دختران جوان وارد کرد.
روز تمامی معلمان دلسوز و آگاه مبارک.
بخصوص دوستان خواننده ام خانم آوریل عزیز، لبخند ماه مهربان و فرزانه ی نازنین که روزگاری در این کسوت بوده است.🌺🌺🌺