یه روز از همین روزا
هوا طوری آلوده بود که می شد حدس زد تا آخر هفته تعطیل است.روز شنبه زدیم به چاک جاده، جایی بودیم هم نفس گاوها و هم آوای صدای سگهای ولگرد
امروز در راه برگشت به خودم قول دادم از تهران بروم. کجایش مهم نیست... سرم حتی با خوردن دوتا بروفن هنوز درد می کند. پنجره ها را نمی توانم باز کنم و به قول اخوان به جز پیش پاهایم را نمی توانم ببینم
آی شمایانی که هوا برای نفس دارید، آب برای نوشیدن و سقفی برای آسودن قدر دان این نعمتهای بدیهی باشید
امضا: یک نفر محروم از بدیهیات
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم دی ۱۳۹۸ ساعت 17:54 توسط مهسا
|