زنی با کفشهای مخمل قرمز
👠👠👠👠
در سالن کوچک انتظار مطب آقای دکتر پوست نشسته ام. منشی لاغر اندامش نامم را می پرسد و وقتم را چک می کند. می دانم لا اقل یک ساعت معطلی دارم. کتابم را در خانه جا گذاشته ام و مجبورم عین یک ساعت را به خیالبافی درباره ی مراجعین بگذرانم. البته آخر وقت است و دو سه نفر بیشتر نیستند که چندان هم جذاب به نظر نمی رسند و داستان زیادی پشت سرشان نمی بینم. تا اینکه...
خانمی بلند بالا وارد می شود سراپا سیاه پوش. وقتی می گویم بلند بالا منظورم تنومند هم هست. بلند قد و چهارشانه با موهای مشکی، روسری مشکی، مانتو بلند مشکی که به طرز خاصی، هم آستین و هم بالاتنه اش گیپور است و یک تاپ مشکی زیر آن خود نمایی می کند. ساق نخی مشکی هم پوشیده و تمام این مشکی ها را سوار یک جفت کفش مخمل قرمز پاشنه دار کلاسیک کرده است. مثل اکثر خانمهای این روزها جوراب ندارد و انگشتهای پایش از انتها مثل قارچهای پفکی بر اثر فشار رویه ی کفش از کفش بیرون زده و منظره ی پای ورم کرده را تداعی می کند. نیم رخش به من است و دارد با خانم منشی صحبت می کند.
لبهایش به طرز خاصی از صورتش جدا ایستاده و مثل دو تا بادکنک نشسته روی صورتش و تا لبهایش را حسابی از هم باز نکند، دهانش باز نمی شود. نیم رخ دماغش نشان از یک جراحی ناموفق دارد، چون نصف بینی نیست و نصفه ی دیگر به طرز عجیبی رو به سقف اتاق زاویه پیدا کرده. یک جفت بادبزن هم روی چشمهایش دارد که پلک زدن را برایش مثل خمیازه کشیدن، کشدار و سنگین می کند. گونه ی تزریقی اش با هربار حرکت فک به طرز محسوسی بالا پایین می رود و خطی که از تزریق در لب و گونه بر صورتش افتاده آن را به دو بخش پایین دست تپه و بالا دست تپه تقسیم کرده است. جان می دهد برای کاتالوگهای تغییر چهره.
پیداست که دارد سر قیمت چانه می زند. می گوید چهارصد و پنجاه زیادست. منشی می گوید مواد گران شده و هزینه ها بالا رفته. درباره ی بوتاکس صحبت می کنند. می خواهد ترمیم کند و زورش می آید این هزینه را پرداخت کند. حرف از سیصد تومان می زند. همین طور که چانه می زند بیشتر در ظاهرش دقیق می شوم. مخمل کفشها اگرچه قرمز است اما انگار کهنه شده اند و ساق نخی هم بارها شسته شده و کرختی روز اولش را ندارد و شل ایستاده. مانتوش نسبتا نو به نظر می رسد. روسریش عقب رفته و رگه های مسی رنگ زیبایی لابلای موهایش دیده می شود که نمی دانم نامش چیست. بافت نیستند اما حجم دارند و منظم روی موهایش قرارگرفته اند.
به طرفم می آید و راهش را به سمت در مطب کج می کند. منشی نتوانسته برای پول متقاعدش کند و قرار است با خود آقای دکتر برای قیمت صحبت کند.
زمان می گیرم. چون ایشان از وقت من زده و بی نوبت به مطب رفته است. با خودم می گویم اگر بیشتر از پنج دقیقه در مطب ماند، مراتب اعتراضم را اعلام می کنم. سه دقیقه بعد از مطب بیرون می آید و با سری افراشته به سمت منشی می رود. می گوید دکتر قبول کرده و منتظر می ماند تا آخر وقت بوتاکس را انجام بدهد. البته آخروقتش می شود بعد از رفتن من پیش آقای دکتر که از هفته ی قبل وقت گرفته ام.
پایان
مهسا
۱۵ مهر ۹۸