شب پنجم🌙

در کافه


چای با دارچین را که سفارش می‌دهم، گوش می‌سپارم به سفارش‌های دیگران. کافه لاته، اسپرسو دوبل! و شاهکار نوشیدنیها آیس کارامل ماکیاتو‌ ...
احساس شدید سنتی بودن دارم وقتی چای سفارش می‌دهم. یک زن سنتی با شلیطه و شلوار در مجلسی سلطانی. در کنار قلیان عصرم، از مطبخ سلطانی، چای دم‌کشیده با دارچین گذاشته‌اند و من همانطور که نبات را در چایم با طمانینه و ملوکانه هم می‌زنم، به حرفهای زن سفیر انگلیس گوش می‌دهم. زن سفیر، آراسته و زیبا با چشمهای آبی رنگ پریده‌اش روبرویم نشسته و قهوه‌ی ترکش را حین صحبت جرعه جرعه می‌نوشد. بوی قهوه‌اش با عطر تنباکوی مرغوب ما در هم پیچیده و مرا قلقلک می‌دهد که در ضیافت بعدی، قهوه بنوشیم.

چند باری یک نوشیدنی شیک سفارش داده‌ام اما نتیجه واقعا نا امید کننده بوده. انگار کنید که در شربت نمک ریخته باشند، همانقدر نچسب و نا مانوس. عطر قهوه اگرچه دلبری می‌کند، اما طعم چای چون شیر مادر با جان من آمیخته و به گمانم فقط با جان به‌در خواهد شد.
به افتخار همه‌ی چای‌های دارچینی .

پ.ن. اقاقی جان چرا وبلاگت حذف شده؟ خوبی؟