شب یازدهم 🌛

عطر یاسش مال تو، آب و کودِش از من

نمی‌دانم در خانه‌های دیگر رسم آب دادن به باغچه چیست اما در خانه‌ی ما که سرایدار ندارد، آبیاری باغچه تماما به یک نفر نگاه می‌کند. یادش بخیر همسایه‌ی خوش ذوقی داشتیم که برای باغچه شمشاد و آبشار طلا خرید و در کنار درخت توت و درخت انار کاشت.
طی ده سالی که همسایه‌ی ما بود، من به شخصه، ده بار باغچه را آب ندادم. نه من که هیچ‌کس جز خانم همسایه باغچه را آب نمی‌داد. حواسش بود شب عید باغچه هرس بشود. همیشه پیش از عید بنفشه می‌کاشت و مراقب بود که در فصل گرما باغچه‌ی کوچک ما را آفت نزند.

طی این ده سال ما جز مشارکت در شارژ ساختمان، کار دیگری برای باغچه نکردیم و فقط گاه گاهی برای عکاسی از زیباییش بهره می‌جستیم و تقریبا همه‌مان جلو باغچه عکس داریم.
همسایه‌مان پسرش را که داماد کرد، خانه‌اش را فروخت و وظیفه‌ی باغچه بطور کاملا ناگفته و نانوشته افتاد گردن من.
حالا چندین سال است که حواسم به آب و کود باغچه هست و اسفند ماه، هرس باغچه را پیش از خانه تکانی خودم انجام می‌دهم و اول فصل بنفشه می‌روم گل‌فروشی بزرگ خیابان ایوانک و برایش بنفشه می‌خرم.

از شما چه پنهان بعد از رفتن همسایه‌مان تازه فهمیدم، در باغچه‌ی جلو خانه یک بوته‌ی یاس هم داریم و هم اوست که شبهای بهاری عطرش را به تن خانه‌مان تزریق می‌کند.

همسایه‌های دیگر هر وقت مرا می‌بینند خیلی بابت آبیاری باغچه تشکر می‌کنند، همیشه هم تعارفی می‌زنند که کمک کنند اما هم من می‌دانم هم خودشان که در نهایت این کار را خودم باید انجام دهم...

.